نیکی نیکی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

عشق زندگی

گوشواره

یادم رفت قصه گوشواره دار شدن نیکی رو بگم از نوزادی همه میگفتن دیر میشه دیر میشه زود باش برو گوشش رو سوراخ کن دوست نداشتم بچه ام اذیت بشه عجله ای هم نداشتم پس هی مینداختم گردن باباش که یعنی باباش راضی نیست . الان دیگه 3 سال و نیمش شده البته این قصه واسه 2 ماه پیشه . هی میگفت واسم گوشواره بنداز هر گوشواره ای میدید به زور بند میکردیم به گوشش اونم که هی میفتاد یه روز خونه عزیز بودیم بعداز ظهر خیلی اذیت کرد شلوغ میکرد نه کسی رو گذاشت بخوابه نه آرامش داشتیم بغلش کردم گفتم بریم بیرون پیاده رفتیم گفتم یه بستنی میخرم میایم تو راه گفتم میخوای گوشت رو سوراخ کنم ؟ گفت آره چند بار پرسیدم و براش توضیح دادم یه کم درد داره باید بهش پماد بزنی ...
27 تير 1393

حالت جا اومد؟

تازگیها نیکی یه اصطلاحی تو دهنش افتاده تو هر شرایطی (معنیش رو نمیدونه) دست میزنه به کمرش و میگه: حالت جا اومد؟ قربونت برم مامان جون شیرین زبون من که قشنگ قشنگ شعر میخونی خیلی با دوربین رابطه خوبی نداری ولی وقتی میبینی از نیکان فیلم میگیرم زود میگی مامان جون من شعر میخونم فیلم بگیر همیشه هم وسطش ول میکنی میگی ببینمش؟ مجبورم میکنی فیلمات رو نشونت بدم ...
26 تير 1393

دندونپزشکی

هنوز هیچ دندونپزشکی رو ندیده ولی خیلی ازشون میترسه همین باعث میشه شبا مسواک بزنه که نره دندونپزشکی واسه من سخته گاهی تنبلیم میاد چون مثل بزرگا دستش تند نیست کلی هم دوست داره آب بازی کنه یه مسواک با دستشویی یه نیم ساعت ،چهل دقیقه ای طول میکشد   ...
26 تير 1393

نیکان شیرین

نیکان قرتی منو بگو:) حالا با کوچکترین آهنگی خودشو تکون میده میخوای تو خونه صداش درنیاد براش آهنگ بذار و برقص ای بابا چه پسر سبکی دارم منا با خودش دالی بازی میکنه . 4دست و پا میره شیطون شده نمیذاره سفره باز کنیم عاشق بیرون رفتنه بیرون که باشیم جیکش درنمیاد تو شلوغی هم دوست داره تازه خیلی وقتا هم آوا میشه داد میزنه داره سعی میکنه از لبه میز بگیره و بلند شه قربونش برم که امروز از بیرون میومدم جمع دخترا تو طبقه ما جمع بود لپ بچه ام رو آب کردن اونقد ماچش کرن بذار اسم ببرم باورت بشه هانیه -حنانه- رعنا- نازنین-رایحه خلاصه جای آیلین و بهار و بقیه هم خالی بود خوب دل میبره دیگه ولی شبا خوب نمیخوابه میذارمش رو تختش ...
17 تير 1393

ترک پتو

مدیر مهد عوض شد و کلی تغییرات اساسی اتفاق افتاد همه عوامل مهد عوض شدن مهد رو رنگ کردن و من نیکی رو یک ماه نبردم تا مهد سرو سامون بگیره مدیر جدید به نظر میومد آدم خشکی باشه از برخورد اولش خوشم نیومد ولی به دلایلی مجبور بودم نیکی رو ببرم اولا اینکه محیط این مهد خیلی بزرگ و دلباز بود نیکی بهش عادت کرده بود سوم اینکه نمیتونستم دوتاشون رو تو خونه نگه دارم مدیر جدید خانم قیصرپور ظاهرا دلش میخواد اطلاعات روانشناسی دانشگاه رو اینجا پیاده کنه بهم گفت بیا کمک کنیم نیکی دست از سر پتوش برداره منم از خدا خواسته قبول کردم با نیکی صحبت کرده بود تا پتو امانت تو مهد بمونه و به جاش یه کتاب بیاره خونهو پنهونی پتو رو گذاشتیم تو صند...
17 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق زندگی می باشد